شب و هوس
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمي آيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
مغرور اين جواني معصوم
مغرور لحظه هاي فراموشي
مغرور اين سلام نوازش بار
در بوسه و نگاه و همآغوشي
برای دیدن متن کامل شعر به ادامه مطلب بروید...
ادامه مطلب ...